خزه ل آیی " xazal ayi " ماه دوم پاییز یعنی آبانماه را گویند. برگ درختان می ریزد و مردم به جمع آوری برگ درختان می پردازند و آن را انبار می کنند تا در زمستان به سایر علوفه ها مخلوط کرده به دام هایشان بدهند.
- کلوز kalvaz ، هفده روز مانده از پاییز را «کلوز» گویند.
اعتقاد دارند اگر در این روز برف بیاید هوا سرد می شود و زمستان بطور رسمی آغاز می شود و اگر در این روز برف نیاید زمستان چندان سخت نخواهد بود. در این مورد می گویند:
کلوزده باغلادی، باغلادی kalvazda bagladi , bagladi
یعنی اگر در «کلوز» برف آمد، آمد و راه ها را می بندد و رفت و آمد سخت می شود و اگر برف نیامد، چندان سخت نمی شود. عبور و مرور ادامه می یابد.
- " بؤیوک چیله boyok cila " (چلّه بزرگ) : چهل شبانه روز است. از اول دیماه آغاز و دهم بهمن پایان می یابد. اولین شب زمستان یا چلّه بزرگ را چلّه گئجسی cila gejasi یعنی شب چلْه گویند.
- " کیچیک چیله kicik cila " (چلّه کوچک): بیست شبانه روز است، از دهم بهمن شروع می شود تا اخر آن ماه.
http://tarikheardabil.blogfa.com/post-275.aspx
مردم اعتقاد دارند که چلّه بزرگ هوا چندان سرد نمی شود و این چلّه با مردم سازگاری می کند و امّا چلّه کوچک خیلی سرد می شود و مردم را از شدت سرمایش نمی گذارد چندان در بیرون از خانه آفتابی شوند.
همچنین اعتقاد دارند که بین چلّه بزرگ و چلّه کوچک بگو مگویی می شود که وقتی چلّه کوچک از راه می رسد می گوید؛ «حیف عمروم آزدی، (الیم یازدی سن گئده ن واخت من گئد سیدیم گلینرین اللرین اون چووالیندا، اوشاقلاری بلکده، آردارلاین اللرین خمیرده، توجلاری تندیرده ، دوندوراردیم.»
Hayf omrum azdi, dalim yazdi, san gedan vaxt man ged saydim , galin larin allanin un covalinda , osaglari balkada, arvaol larin allarin xamirda, gejalari tandirda dondurardim.
یعنی : افسوس که عمرم کوتاه است و پشت سرم بهار ، زمانی که تو رفتی من می رفتم، دست عروسان را در کیسۀ آرد، نوزادان را در قنداق، دست زنان را در خمیر، پیران را در داخل تنور، یخ شان می کردم .
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA
- سلطان : روز اوّل فروردین یا همان عید نوروز است.
- چهار فصل: چهار روز اول سال را بدان نام می خوانند که روز اوّل را بهار، روز دوم را تابستان، روز سوم را پاییز و روز چهارم را زمستان می گویند. چگونگی وضعیت آب و هوایی هر فصل از روی آب و هوایی روز مختص به آن فصل پیش بینی و پیش گویی می کنند. یعنی اگر روز اول بهار هوا ابری و بارانی باشد، پیشگوئی و پیش بینی می کنند که در فصل بهار بارندگی خوب خواهد بود و اگر هوا در آن روز آفتابی و بی باران باشد چندان امیدی به بهار پرباران ندارند. در سایر روز نیز به همان سیاق.
- (ده ریزه یا ده روزه ): دهمین روز فروردین را گویند. که در این روز هوا به شدت برفی و بارانی و سرد می شود. بطوریکه چوپانان نمی توانند گلّه را به صحرا ببرند. در این مورد در نمین می گفتند.
ده روزه قویونون بیری بیر درزه . dah ruza qoyunun bir darza
یعنی ده روز ، یک میش به قیمت یک بافه علف . یعنی در آن موقع از سال که علوفۀ دامداریان پایان شده و گله هم از شدت سرما بیرون نمی تواند برود،ارزش و قیمت یک گوسفند با بهای یک بسته علوفه برابری می کند.
- سیزده: سیزدهمین روز سال را گویند که آنرا سخت نحس می شمارند .
- ارمنی کیفیری ermani kifiri : همان خاچ شویان است. مدت آن یک هفته است. از بیست و پنجمین روز فروردین شروع می شود.در نمین می گفتند در این زمان ارمنه خاچ خود را روز یکشنبه به آب می اندازند و یک شنبه آینده آن را از آب بیرون می آورند. در این وقت هوا دگرگون می شود و بارانهای سیلابی شروع می شوند.
می گوید: یئری یئری عمرون آزدی، دالین یازدی
Yeri , yeri , omrun azdi, dalin yazdi
یعنی : برو، برو عمرت کوتاه است، پشت سرت بهاره
- خیدر xidar : چهار روز از چلّه بزرگ و سه روز از چلّه کوچک راه خیدر گویند. مردم معتقدند که هوا در این مدت خیلی سرد می شود بطوریکه از شدت سرما در این موقع در خانه ها به صدا در می آیند.
- قاپیلار جوگولّ در. Jugulldar qapilar در این مدت مردم قاووت درست می کنند. گندم، بَزَرک، نخود و شاهدانه و عدس را بو داده آرد تهیه می کنند و مقداری شکر به آن اضافه می کنند.
مقداری از قاووت را در اتاق خلوتی می گذارند و در کنار آن سبزی، آب می کنند. معتقدند که خیدر (خضر) در طول، شب بدانجا می آید، اسب اش از آن سبزه و آب می خورد و خودش یعنی خضر سایه اش را بر روی قاووت می زند و قاووت برکت پیدا می کند. فردای آن شب مرسوم است که صاحبان قاووت انرا بین همسایه ها پخش می کنند.
- کورد اوغلی kurd oqli (پسر کرد):
آخرین روز و شب چلّه کوچک را «کورد اغلی» می نامند. در این مورد روایتی دارند که پیر مردان آن را اظهار نمودند. اما آقای فرحبخش ستوده نمین در کتاب تاریخ و فرهنگ نمین در این باره نوشته :
بنابه روایت، کرد اوغلی جوانی دلاور و پهلوان ایل خود و شکارچی ماهری بوده مردم او را از صمیم قلب دوست می داشتند و پدر و مادرش به او عشق می ورزیدند، روز آخر بهمن ماه [چلّه کوچک] تفنگی بدست می گیرد و به قصد شکار به کوه می رود. او که سرگرم شکار کردن بوده، متوجه گذشت زمان نمی شود. نزدیک غروب، هوا کم کم ابری می شود و برف، شروع به باریدن می کند و به زودی، کولاک سختی شروع می شود. کورا اوغلی در دامنه کوههای سر به ملک کشیده. راه گم می کند و از کولاک به صخره ای پناه می برد پوستین را بر سر می کشد و تفنگش را بالای سرش در برف فرو می برد. خیلی زود، برف سنگین می بارد و کرد اوغلی زیربرف می ماند.
پدر و مادر کرداوغلی با مشاهده شدت کولاک و نرسیدن فرزند دلبندشان نگران می شوند دست به دعا بر می دارند و از خداوند متعال می خواهند که فرزندشان را از سرما و گرما و از مرگ نجات دهد، پدر کورد اوغلی که مرد دنیا دیده و با تجربه بوده، به زنش می گوید : به سراغ خمره روغن برو و نگاه کن که روغن آب شده یا نه؟ " مادر بیچاره صد بار تا نزدیکهای صبح به سفارش شوهرش عمل می کند نزدیک صبح خبر می آورد که در یک ساعت بیش روغن در خم شروع به آب شدن نموده پدر از شنیدن خبر خوشحال می شود و می گوید: اگر پسرم تا این ساعت نمرده باشد بعد از این خطر مرگ او را تهدید نمی کند. صبح که خوا روشن می شود پدر و مادر کورد اوغلی مردم را از گم شدن فرزندشان با خبر می سازند مردان زیادی برای پیدا کردن او به کوه و برف می زنند، پس از ساعت ها جستجو، تفنگ او را می بیند که از برف بیرون زده است. با این نشانه، او را پیدا می کنند و سالم به ده می آورند. پیران قوم از «کورد اوغلی» راز زنده ماندش را می پرسند. جواب می دهد: تا نزدیکیهای صبح بسیار سردم بود دیگر رمق نداشتم و به حال مرگ افتاده بودم اما یک مرتبه احساس کردم که زمین زیر بندم گرم شد و نفس گرمی دمیدن گرفت و وجودم را گرم کرد تا آن موقع که شما به فریادم رسیدید.»
بنابه اعتقاد مردم در این شب زمین نفس می کشد و خاک گرم می گردد و می گویند: " یئره نفس گلدی
yera nafas galdi " یعنی به زمین نفس گرمی می آمد. از آن به بعد از شدت سرمای زمستان کاسته می شود.